عزیزدلم تازگی ها شیطون شده بعضی از کاراش: ١.به دخملی میگم برو عروسکتو بیار بده مامان هرکجا باشه پیدا میکنه میاره بهم میده ٢.دولا میشه واز پشت با هرهر برام میخنده و مامان جونی هم میگه داره عکس میندازه ٣.دیروزداشتم وسایلی که دخملی ریخته بود رو جمع میکردم که کتاب دایی نوید رو زمین بود دخملی باهاش مشغول شدمی خواست حسابی ازش دربیاره که از دستش گرفتم و قایمش کردم بعد از اون داشت با عروسکش رومبل بازی میکرد و کتابرو پشت میز می بینه دولا میشه از اونجا برداره که یکی از پاهش توهوا معلق می مونه و صدای دادش میره بالا رفتم دیدم اون قیافه رو اولش خندم گرفت وبعد پاشو از اونجا رها کردم ودیدم بازمشغول کتاب بازی از اونجا دراوردمو ...